آج

دلمشغولیهای یک هموطن

آج

دلمشغولیهای یک هموطن

مشخصات بلاگ
آج

در این محل دلمشغولیهای خود را برای هموطنان خود می نویسم

بایگانی
آخرین مطالب

۴۷ مطلب با موضوع «اخلاقی مذهبی» ثبت شده است

یا رحمان

شب چله بلندترین شب سال است

و روزش کوتاه ترین روز

یعنی در این دنیا همه چیز به هم وصل است وقتی یک چیز بدست می آوری یک چیز دیگر از دست می دهی.

وقتی یک چیز بلند می شود بناچار یک چیز دیگر کوتاه شده است.

بزرگی پیدا نمی شود مگر در کوچک شدن.

وقتی آن قدیم ها را یاد می کنیم خیلی دوست داشتم که دوچرخه داشته باشم که اگر داشتم چه نقشه ها که به آن نمی کشیدم در همان عالم بچگی و در عالم خیال چه ها که نمی کردم

بالاخره دوچرخه هم پیدا کردم یعنی خریدم ولی نمی دانم چرا آن کارها که برایش نقشه داشتم عملی نشد. لذا گفتم چنین می کنم اگر موتور(سیکلت) پیدا کنم!

بالاخره بعد از سالها موتور هم خریدم اما دریغ از آن نقشه ها که برای داشتن آن کشیده بودم.

گفتم اگر یک ماشین بخرم ..... چند سال بعد با هر زحمتی بود ماشین خریدم

ولی کارهایم باز لنگ بود لنگ ماشین نبود لنگ چیز دیگری بود.

چرخ(دوچرخه) می خواستم تا بعد از برگشتن از مدرسه بروم کمک پدرم ولی در برگشتن هیچ تاثیر قابل ملموسی که وقت اضافه بیاورم نداشت

یا تصادف می کردم یا بخاطر حواس پرتی بزمین می خوردم و ... بالاخره وقت اضافه نمی آوردم بماند کم هم می آوردم.

موتور هم نتوانست کاری از پیش ببرد از سوز سرما باید لباس بسیار بپوشی و کلاه و دستکش بدست کنی و هزار کاری که همه وقت را می گرفت.

ماشین این مشکلات را رفع می کرد اما مشکلات دیگری ببار آورد پارکینگ می خواست جاگیر بود در و تو کردنش وقت می برد و هرچه بود وقتی برایم اضافه نگذاشت که نقشه هایم را پیاده کنم

و این قصه همچنان ادامه دارد.

.... روزی از یک تراکتوری خواستم که بیاید زمینم را تیلر کند

از هزار وعده خوبان یکی وفا نکند

وعده داد نیامد زنگ زدم نیامد قول زمان دیگر داد

باز به وقت دیگر وعده کرد و باز هم نیامد

آنقدر اینطرف و آنطرف کرد که زمین خشک شد و قابلیت تیلر کردن را از دست داد ولی او نیامد ... تصمیم گرفتم خود با دست انجام دهم چون مقدار زمین خیلی نبود و همین باعث شده بود که تراکتوری صرفش نکند بیاید و می خواست در یک وقت مازاد مثلا وقتی از سر یک کار می آید انجام دهد که جور نمی شد!

آب بعدی از همان روزی که قابلیت گرداندن زمین با دست را داشت رفتم و کندم و چند روزی نشده تمام شد برای خودم هم باورکردنی نبود ولی هیچ ناراحت بدقولی و پشت سر هم زنگ بزن بیا و ... پیدا نکردم و کارم تمام شد بالاخره از دفعه قبل برایم راحت تر بود فهمیدم وقتی یک چیز را بخواهی می شود وقت هست ولی بطریقی ناخواسته ما آنرا از دست می دهیم.

بجای اینکه خودمان کارمان را انجام دهیم با تلف کردن وقت می خواهیم دیگران کارمان را انجام دهند.

چله برایم یک نشان است روز کوتاه و شب بلند

وقتی که شبها کوتاه می شود روزها بلند می شود

همیشه وقتی یک جا کوتاه می آوریم حواسمان باشد یک جا بلند گذاشته ایم

نمی شود در این دنیا چیزی را کسب کرد ولی چیزی را از دست نداد.

بچه که هستیم می خواهیم بزرگ شویم چون دیگر مدرسه و مشق نداریم

اما سختی هایی را خواهی دید که آروز می کنی کاش بچه می شدی و مشق می نوشتی و این افکار و بدبختی ها را نداشتی

وقتی دندان داشتیم چیزی برای خوردن نداشتیم چون کم پول بودیم

حالا که پول خریدن و خوردن داریم دندان نداریم

وقتی چشم داشتیم چیزی ننوشتیم و نخواندیم حالا که می خواهیم بخوانیم و بنویسیم چشم نداریم چشم داریم دید نداریم و.....

وقتی که پای رفتن داشتیم نرفتیم

حالا که از پا افتاده ایم هوس رفتن کرده ایم!

  • علی علی اکبری

بنام حق

این یک وسیله است

بسیار ساده و دم دستی؛

یک چوب و یک تکه طناب،

برای تادیب بود.

 در زمانی نه چندان دور!

گاهی انسان فکر می کند که این وسیله را در مورد مدیران دولتی بکار بگیرد ،آیا کارگر می افتد!؟

اگر نه برای قاضی های زمان بکار بگیریم

شاید مشکل حل شود.

  • علی علی اکبری

یا قیوم

آمدیم که کاری بکنیم

و هر که باید حرکتی بکنیم

قدر دانیم نفسی یاوری یار بکنیم

یک دم ننشینم فکری با حال بکنیم

سر بساییم آستان را سجده ای بکنیم

حرکتی نه بهر هر کس بلکه در حق بکنیم

جایی نگوییم و نایستم به باطل امر واجب هم بکنیم

ما نه اینکه بد بکنیم قرار بود خوبتر از بهتر بکنیم

ناشایست نباشیم و ناحق نکنیم وبایسته بکنیم

تدبیر کنیم و عمل خالص نه به ریا بکنیم

شاید کفه راست بر آریم نه شمشیر به هم کیش در بکنیم

داد زنیم راه را نه پیچ در راه و پل و عابر سوار بکنیم

مست نباشیم در تصمیم گره را از بهر رب وا بکنیم

دم نزنیم درد را درمان درد بی نوایی را بکنیم

ما نه از خود بگذریم سرمست نه پا بر سر بیچاره بکنیم

شمع دولت کس روشن کنیم نه خاموشی بر جان بی آزار بکنیم

پرده حرمت ندریم و ساز ناکوک نزنیم و پلک بدتر نکنیم

شاخ پر زور زورگو بشکنیم بر گرده ناتوان سنگک نزنیم

قلب یتیم را نشکنیم دست رحمت بر سر بی مادر در بکنیم

قافله را همراهی بکنیم نه رفیقی دزدان گردنه بکنیم

سیخک نزنیم و شاخ بر گرده بی کس نکنیم

باد نکاریم و طوفان بر پرده خانه خلق نکنیم

شرم کنیم و پر رویی نکنیم حیات بر پرده حیا بکنیم

نه بره ای بیازاریم نه دانه از دهان موری جدا بکنیم

قرار بود گله ای بچرانیم و مرتع زاری بکنیم

نه در دشتی حیاطی بزنیم نه چاهی در بیابان بکنیم

شاه نشین قلعه خود باشیم نه بر خلق شاهی بکنیم

روز بکار مشغول و شب دنبال مشکل داران مشکل وا بکنیم

در گرمای تموز عرق ریزیم و گرمی خانه سرمازدگان بکنیم

جان دهیم بهر جانان نه جان بگیریم ناتوانی بکنیم

برق زنیم کف را نه سرکوفت  بر کودکان بکنیم

شادی کنیم بر مدار نه تار شب بی قاتاق بکنیم

هیکل گنده نکنیم بهر ستم بر ظالم زومداری بکنیم

تفریح کنیم در مرغزار نه آتش بر بوته زار بکنیم

عشق کنیم در کیش عاشقان نه چشمک بر زیبایان بکنیم

ما راست قامتان اهلیم نه بزدلانه هتک حرمت بکنیم.

  • علی علی اکبری

یا رب العالمین


نمی شود که دید را نادید کرد
می شود که شنیده را ناشنید کرد
شنیدن کی بود مانند دیدن!
پس شنیدن در ضمیر خود یک دست کهنه است حداقل
و دیدن در ضمیر خود همیشه تازه است.
وقتی خبری شنیده میشود در خود دست بدست شدن دارد
دیدن نمی تواند دست بدست شود.
البته اگر دیدن مستقیم باشد!
وگر نه دیدن غیر مستقیم و دیدن از ابزار دیگر آن مفهوم دیدن را که ما قصد کردیم ندارد
مثال دیدم که  فلانی در کوچه بود.
این یعنی با چشم خودم بدون واسطه دیدم
حالا بگو از طریق آیفون دیدم که فلانی در کوچه بود.
اینجا دیگر مفهوم قبلی را نمی توان درک کرد.
اگر شما بعنوان شاهد در دادگاه حاضر شوی می توانی اولی را شاهد گرفت اما دومی دیگر هزار ویک ایراد در شهادت است.
خودم دیدم در تلویزیون که مردی هندی ماری را از دهان وارد کرد و از بینی خارج، اگر کلمه تلویزیون را حذف کنیم برای شما ارزش دیدن این فرد چقدر عوض می شود؟
اگر عوض شدن این کلمه در شما تغییر ارزش میدهد میتوان گفت که این دیدن با دیدن مستقیم فرق دارد.
در اولی چون یک واسطه جاریست دیگر درستی سخن گوینده و دیدن فرد ملاک قرار نمیگیرد چون واسطه می تواند چنین نشان داده باشد که گوینده میگوید
هرچند که این دیدن خیلی قویتر از شنیدن است چون خیلی قوی است پس دیدن محسوب شود نه اعتبار واسطه ایجاد تسلسل میکند که سند ضعیف خواهد شد
در دادگاه وقتی شاهد می خواهند یعنی کسی که مستقیم دیده است 
من دیدم که او به فلانی ناسزا گفت.
قضاوت سخن بدگویی او به فلانی از طریق شنیدن حاصل میشود اما اگر این شنیدن همراه دیدن نباشد قابل اسناد نیست. یعنی شاهد اگر بوی شنیده،سنخنی شنیده، چیزی را لمس کرده و... همراه دیدن نباشد قابل اعتناء نیست چرا که ما به شاهد نیاز داریم و شهادت یک پایش دیدن است و اگر این دیدن حاصل نشود شهادت مفهوم ندارد
پس توجه کردیم که کلمه شاهد یعنی گواه کسی است که خود دیده و بدون واسطه است
این مقدمه ای بود بر اینکه در روز قیامت بر همه اعمال ما شاهد وجود دارد آنهم نه یکی حداقل 7شاهد را نام میبرند.
باید توجه کرد که این شاهدین منظور دیدن مستقیم است بدون واسطه اند.
یعنی در دادگاه آخرت شاهدینی شهادت میدهند که مو لای درزش نمیرود و دادگاهی است که سریع بحساب میرسد اطاله ندارد و شاهد فراوان دارد هیچ کارش نمی شود کرد.
در تنهایی مواظب این شاهدین باشیم!
1-خدا شاهد است-1-
فَاِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهیدٌ عَلى ما یَفْعَلُونَ 
]   - یونس / 46[
»بازگشتشان به سوى ما است، سپس خداوند بر آنچه آنها انجام می دادند گواه است.
2-ملاییکه-3-
این فرشگان دو دسته هستند
مقربین مثل جبرییل و میکاییل و...
و فرشتگان دیگر
هر فرد دو فرشته روی شانه دارد که شاهد هستند و اعمال اورا کتابت می کنند.

کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ
]   - مطفّفین / 21 [
کتابى است نوشته شده، که مقرّبان شاهد آن هستند.
 دوّم) ملائکه‏ هاى هستند که براى حفظ ما از شرور انسى و جنّى و آفات، همیشه از ما مواظبت می کنند:
لَهُ مُعَقَّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللَّهِ.
]   - رعد / 11 [
»براى انسان مأمورانى است پى در پى، که به فرمان خدا او را از پیش رو و از پشت سر پاسدارى می کنند.
 سوّم) ملائکه‏اى که "رقیب" و "عتید" نامیده می شوند و براى نوشتن اعمال ما گمارده شده‏ اند و در هر روز و شب تغییر می ‏کنند:
ما یَلْفِظُ مِنْ قَولٍ اِلّا لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ.

]   - ق / 18 [
3-پیامبر یا انبیاء-1-
 انبیاء الهى: همانطور که جلودار امّت خود هستند در قیامت هم شاهد بر امّت خود خواهند بود:
وَ یَومَ نَبْعَثُ فى کُلِّ اُمَّةٍ شَهیداً عَلَیْهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهیداً عَلى هؤُلاءِ
]   - نحل / 89 [

»روزى که در هر امّتى گواهى از خودشان بر ایشان برمی انگیزیم و تو را گواه بر آنان قرار می‏دهیم.
البته که نبی هر امتی بر آن امت شاهد است و نبی اعظم اسلام بر همه انبیاء.
4-امامان-1-
امامان معصوم نیز در زمره شاهدان روز رستاخیز می ‏باشند:
وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً
]   - بقره / 143[
 شما را نیز امّت میانه‏ اى قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه است.
5-اعضاء بدن-7-
اعضا و جوارح و دل انسان نیز در عالم قیامت، جزء شاهدان است:
 »یَومَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ اَلْسِنَتُهُمْ وَ اَیْدیهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ.
]   - نور / 24[
در آن روز زبانها و دستها و پاهایشان بر ضدّ آنها به اعمالى که انجام می ‏دادند، گواهى می ‏دهد.
 لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْئُولاً.
]   - اسراء / 36 [
از آنچه به آن آگاهى ندارى پیروى مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.
-6-اعمال-1-
اعمال انسان هم شاهد براى انسان در روز جزاست:
 وَ وَجَدُوا ما عَمِلوُا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ اَحَداً.
]   - کهف / 49 [
»و آنچه را انجام داده‏ اند حاضر یابند و پروردگار تو به هیچ کس ستم نمی ‏کند.
7-ماهیت انسان-1-
 اصول اعتقادى / شاهدان در قیامت،هویّت انسان از دیگر شاهدانى است که در قیامت وجود خواهد داشت. اعمال خوب بر هویّت بشر اثر نهاده و او را به صورت انسان کاملى خواهد آورد، چنانکه اگر انسان در زمره فاجران یا منافقان و یا کافران باشداعمال دنیایی وى، او را بصورت‏ حیوانی ‏جلوه ‏گر خواهدساخت و هویّت او کاشف از شقاوت او خواهد بود:
وَ کُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَومَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً إِقْرَءْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَومَ عَلَیْکَ حَسیباً
]   - اسراء / 13 [
 و هر انسانى، اعمالش را به گردنش آویخته‏ ایم و روز قیامت کتابى براى او بیرون بیاوریم که آن را در برابر خود گشوده می بیند، (به او میگوییم) کتابت را بخوان، کافى است که امروز، خود حسابگر خویش باشى.
8-جا و مکان حتی زمان عمل-2-
 مکان اعمال نیز جزء شاهدان انسان در عالم آخرت، محسوب می ‏شود مکانى که انسان در آن عمل نیک یا پلید را انجام داده است، در روز جزا بر نفع یا بر ضرر وى شهادت خواهد داد:
»اِذا زُلْزِلَتِ الْاَرْضُ زِلْزالَها وَ اَخْرَجَتِ الْاَرْضُ اَثْقالَها وَ قالَ الْاِنْسانُ ما لَها یَومَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخْبارَها بِاَنَّ رَبَّکَ اَوحى لَها.
]   - زلزال / 5 - 1[
هنگامى که زمین شدیداً به لرزه در آید و زمین بارهاى سنگینش را خارج سازد، و انسان می گوید: زمین را چه می ‏شود؟ در آن روز زمین تمام خبرهایش را بازگو می ‏کند (همانگونه که) پروردگارت به او وحى کرده است.

اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً

-[اسرا/14]

حال اگر فرد گنهکار با دیدن نامه عمل، به گناهان خود اعتراف نمود، در این صورت خداوند حکیم بر اساس عدل و لطف خود درباره‌ی او تصمیم گیرد ولی اگر درصدد انکار برآمد و خواست از همان شیوه‌ای که در دنیا و در برابر محکمه‌های دنیوی با انکار و خدعه خود را تبرئه می‌کرد در محکمه‌ی الهی نیز چنین فکر خامی در او راه یابد در این صورت شاهدان الهی (پیامبران و فرشتگان) علیه او شهادت می‌دهند و در صورتی که گواهی آنان را نیز انکار نماید اعضای بدن او که به وسیله‌ی آنها گناه را انجام داده است خود بر گناهان او گواهی می‌دهند و دیگر هیچ راه فراری برای او نخواهد بود.

انسان خدعه گر همیشه در حال خدعه است پروردگار برای اینکه راه فرارش را ببند شاهدان را فرا می خواند و گر نه کسی که اهل نیرنگ نیست خودش کافی است و دیگر شهود را نیاز ندارد.

جایی که خداوند توانایی همه چیز را گرفته نیرنگ باز در چه فکری است.

خدا دارد به انسان حالی می کند هیچ عرصه ای را خالی برای هرکاری نبین.

اگر فقط ما برای هر عمل خود تفکر کنیم که چه خبر است اطراف مان و ما بی خبریم آنها می بینند و ما آنها را نمی بینیم آیا باز کار پلیدی انجام می دهیم؟

خیال نکنم اینقدر بی خیال باشیم!

کافی است کمی تعقل کنیم.

  • علی علی اکبری

یا قادر

همیشه داشته ها را نمی بینیم یعنی آنها را قدر نمی دانیم و اینجاست که بهتر است برای دانستن ارزش آن شی کمی آنرا نداشته باشیم کمی از آن دور باشیم شاید کمی قدردان شویم

...شاید

گاهی از بچه ها بعضی چیزها را دریغ کنید تا نداشته باشند و کمی درد فراغ را حس کنند شاید قدردان گردند

اسباب بازی ،عروسک ، شکلات ،آدامس، دوچرخه و....

یک کمی دوری دوستی می آورد

ذات ما چنین است که همیشه غبطه نداشته ها بخوریم؛پس داشته چه؟

کمی هم روی داشته ها باید تمرکز نمود

همه نگاه مان به نداشته هاست

و اینجاست که کمی باید هواسمان باشد

برای این هواس جمعی کمی هواس پرتی نیاز است

ماه ها همه سر در خوردن داریم و ناشکری مان زیادت از حد است یک ماه هم خودمان خودمان را تربیت کنیم که نخوریم شاید قدر آنچه می خوریم را بدانیم

چند ساعتی ننوشید این آب حیات را شاید قدر آنرا کمی فقط کمی بدانیم

آنجا که فله ای هدر می دهیم و هیچ ملاحظه ای نداریم و برای هر قطره آب که نجات دهنده است و زندگی ساز باید برنامه داشته باشیم چقدر دیمی هستیم وقتی به آب می رسیم هیچ ملاحظه ارزش آن را نداریم

حیات به آن وابسطه ،تمیزی به آن بسته، خنکی از آن برخاسته

حالا ما چقدر در آن موثر!

واقعا وقتی تشنه اید آن وقتی که گلویتان خشک و لب هایتان بهم چسبیده است برای یک لیوان آب چقدر حاضریت بپردازید

اما اکنون شیر آب باز آنهم تا آخر که چی

دستی بشوییم یا پایی

چقدر قدر ناشناس هستیم ما

روزه آمده که در خودمان رفتارمان کردارمان اخلاقمان وجودمان و...

تفکر کنیم

قدر بدانیم، خیلی قدربدانیم....

آیا فکرش را کرده اید که این ماه چقدر در ما اثرگذار است

آیا نباید قدر آنرا بدانیم آنکه ما را به ارزش می رساند

و دانستن ارزشها

خدایا شکرت که سفره ای پهن نموده ای از دانستن ها ،از ارزش گذاشتنها

هرچند ما نادانیم

ماه ضیافت  الهی مبارک

  • علی علی اکبری
  • علی علی اکبری

یا واجب الوجود

یکی از سوالاتی که برای انسان پیش می آید این است که وجود چیست و ماهیت آن کدام است.

یا کمی جدی تر بپرسیم وجود چه نقشی برای موجود دارد.

من خیال کنم در این سوال جدی جواب را داده باشم اصلاً این وجود است که فرد یا هر موجودی را ایجاد می کند.

یعنی چه؟ راحت است یعنی اگر از موجود وجود را بگیریم دیگر موجود نیست.

نمی دانم چقدر این معنی را در ذهن می شود پرورش داد وجود را کمی رقیق کنیم به ذات می رسیم.

یعنی ذات یک چیز جزیی از وجود است.

در یک زمان و در یک مکان موجود می تواند باشد یا نه؟

این سه بعد از ابعاد هستی هستند یعنی زمان و مکان و بعد دیگر هم وجود است!

شاید بشود دو موجود را در هستی در یک مکان و در یک زمان داشته باشیم ولی در همین نقطه مشترک زمان و مکان وجود آنها یکسان نباشد.

یعنی تصور کنید اگر وجود یک حرکت طولی پیدا کند در همین زمان و مکانی که شما هستید دیگر شما درک و احساس الان را نداشته باشید شاید از سرما یخ بزنید یا از گرما ذوب شوید

شاید بگوید چنین امکانی ناممکن است ولی این ممکنی است که امکان دارد.

وجود شما امروز یک مقدار مشخصی از امواج صوتی و نوری و مغناطیسی و .... را درک می کند یعنی ما می گوییم احساس می کنیم حالا اگر وجود شما را کمی تغییر دهیم مثلا تمام امواج صوتی در این هستی برای شما قابل احساس باشد این یعنی چه؟ یعنی وجود شما کمی تغییر کند حالا رشد داده شود یا چیزی در مفهوم عکس آن و یا چیزی در راستای نمو یا ضد نمو شما از این وجود به آن وجود برسید ! شاید زلزله ای که می خواستم در شما ایجاد کنم همینجا مفهوم شده باشد شما دیگر یا از شدت این امواج وجودتان نا وجود می شود یا از این وجود در رنج و عذاب فراوان خواهید بود.

شما الان بیدارید یک وجود دارید وقتی بخواب می روید مکان و زمان شما عوض نمی شود چون وجود دیگری همزمان در آن مکان و زمان بیدار است این وجود شماست که تغییر می کند یعنی از بعضی چیزها بریده می شوید و به بعضی چیزهای دیگر پیوند می خورید(محدویت).

بنظرم باید بگویم در یک مکان و زمان وجود شما تغییر پیدا می کند تا بیدار شدن بر می گردید به وجود قبلی ولی زمان و مکان به همان صورت طبیعی قبل است.

حالا اگر وجود شما را بصورت دیگر تغییر دهند شما می توانید با اجنه ارتباط پیدا کنید!؟

اگر وجود شما رشد عرضی یا طولی یا ... بدهند شما به موجودی دارای ادراکات دیگر تبدیل می شوید.

یک سگ و یک گاو در یک زمان و یک مکان زیست می کنند این سگ بویایی دارد چند صد برابر آن.

و آن یکی شکمی دارد چند برابر این و هزاران فرق بین این و آن.

حالا درک کنید این دو موجود در یک مکان و یک زمان هستند اما ادراک بین این دو از زمین تا آسمان است. آیا این دو موجود وجود یکسان دارند.

 زمان و مکان و ... در یک کلاس درس و آنچه که از فرستنده معلم ارسال می شود یکسان است از یک وجود نشات می گیرد چرا دانش آموزان و یا دانش پذیران یکسان یاد نمی گیرند! شاید برای شما این جواب من قابل قبول نباشد و بخواهید عوامل دیگری را در این بین بیان کنید حالا در این همه علت که بیان می دارید می توانید یک علت را هم آنچه اینجا گفته می شود قرار دهید(وجود).

وجود یک ترکیبی از ذات و دیگر احساسات در نظر بگیرید و آنچه که ما از آن شناخت نداریم پس چرا مکان و زمان را از وجود جدا کرده ایم چون اینها را می توانیم اندازه گیری کنیم یعنی کمی در شناخت آنها پیشرفت داریم خب چیزهای قابل مقایسه و اندازه گیری را می شود بعد داد.

حالا تمام ادراکات ما همین حسهایی که می شناسیم نیست مثلا حس ششم یا هفتم و غیره اینها برای این است که وجود قابل شناخت نشده البته وجود همین ادراکات نیست ذات نیست عقل نیست هوش نیست دل نیست قلب نیست جان نیست و هزاران نیست دیگر ولی شاید همه اینها هم هست.

هر کس روی قسمتی از این وجود نامی نهاده .

من ترکیبی است از جسم و جان حالا این ادراکات برای جسم هستند یا جان مشخص نیست یعنی درک یک موضوع در هر دو این اثر دارد گاهی چیزی با جسم درک می شود و گاهی با جان بیان می شود.

در هر حال وجود چیزی است که اگر از موجود گرفته شود نیست می شود.

پس یک وجود است

حالا که وجود، وجود دارد پس می تواند رشد و نمو کند می تواند ضعیف شود.

من منظورم از این فلسفه بافی رسیدن به این نکته است که انسان می تواند وجود خود را رشد دهد.

علما و دانشمندان کسانی بودند که این وجود را رشد داده اند.

رشد یک حرکت است حالا از بعد مکان و زمان شاید نباشد ولی بی اثر این دو بعد هم نیست

ریاضی یک علمی است که توانسته ابعاد را تعریف کند یعنی در همه ابعاد مسائل ایجاد یا آنرا را حل کند هر چند که برای نشان دادن در عمل برایمان ممکن نباشد.

فضاء در سه بعد عرض و طول و ارتفاع تعریف شده است حالا اگر برای زمان نیز چند بعد تعریف شود و برای دیگر چیزها هم ابعاد مختلف تعریف شود آنوقت بحث وجود خود یک ترکیب چندین در چندین در چند خواهد شد.

آنوقت چگونه ما با این وجود ضعیف می خواهیم آنرا درک کنیم.

اگر تمام آنچه که موجود است و آنچه موجود می شود را در یک جا جمع و قابل درک کنیم اوضاع خیلی برای وجود ضعیف ما ناشناخته تر خواهد شد پس بهتر که درک ما در یک مقدار محدودی قرار گرفته است.

فرض کنید یک انسان هم زمان می توانست تمام امواج تصویری ماهواره را بدون واسطه احساس کند آنوقت چی می شد مسلم با این وجود امکان تحمل نبود.

انسانی که بخواهد وجود خود را رشد دهد باید آنچه را که خوب می داند را در خود پرورش دهد در این حالت یکسری از ابعاد وجودی او که شاید بد باشد و شاید هم نباشد خودبخود ضعیف می شود.

چرا چون ما در این عالم محدود ساخته شده ایم. مکان و زمان ما را محدود می کنند.

اگر بخواهیم رشد کنیم زمان و عمر خودمان را احتمالاً نمی توانیم زیاد کنیم ولی مثل خیلی از بزرگان می توانیم عرض آنرا یا عمق آنرا زیاد کنیم این می شود که انسانی مثل علی علیه اسلام 1400 سال قبل سخنی را می گوید که هنوز تازه است.

یا گالیله مطلبی را اثبات می کند که هنوز بعد از چند صد سال هنوز برای ما نامفهوم است.

انشتین در باره زمان و ماده فرمولی می دهد که برای ما قابل هزم نیست.

چرا که آنها در وجود خود رشدی ایجاد کرده اند که از این حالت عادی خارج شده اند و درکی نموده اند که دیگران از درک آن عاجز.

 .... شاید اگر وجود ما کمی تغییر کند در همین مکان و زمان ما در برزخ قرار گیریم!

اینطور نیست؟

  • علی علی اکبری

بنام هستی هستی بخش

روزی که شده است

آماده هستم برای بود یا نبود

خاطرات را مرور کنم یا ببینم

آه..

....آه

باز گویم تورا در جوانی چقدر بخشنده و مهربان

با گذشت ولذت زندگی

با دیگران همراه و هم صدا

در نگاه این و آن بی تفاوت

از نگاه شان هیچ دل نگرانی نبود

امروز

فرد

خودم

بچه ام

مادرم

همسرم

برادرم

فرد....

امروز من هستم و خودم در پیچیده پیچیدگی خودم

من فرو رفته ام در فرد

چقدر حقیر

از پرواز دراز به کوچ کنج نشین

آنروز رفاقت و همدلی

امروز بی حوصلگی و نازبانی

کو آن صفا

در کوچه ها مانده

همراه من نیامده

یا اورا همراهم نیآورده ام

چقدر مشکل است

نگاه به گذشته

فقط در فرد گم و گور شده ام

جز خود دیگری نبینم تا کی

دیگر نخواهم شد وقتی فرد آمد

خیلی افراد رفتند

....آه

و آه که خود بانی اینکارم

پیری تقصر دارد یا تجربه

نمی دانم

از دست داده هایم خیلی فراوان است

چه کنم؟

آه.....

فرد

باز ناید فردا

فرد از آمدنش متنفرم

چه کنم؟

آه....

 

  • علی علی اکبری
یا ستار

رفتیم! که برسیم.

نشستیم! که سخن بگوییم.

ایستادیم! که ببینیم.

ماندیم! که برقرار باشیم.

گفتیم! که ساکت نباشیم.

خوابیدیم! که خستگی بدر کنیم.

از رفتن! که باز مانده ایم.

از ایستادن! که پا درد گرفتیم.

از ماندن! که کسل گشتیم.

از گفتن! که زبان مان موی در آورد.

از خوابیدن! که خسته شده ایم.

من چه کنم؟

که نه دردم درد است.

نه درمانم بی درد.
  • علی علی اکبری
یا ستار

رفتیم! که برسیم.

نشستیم! که سخن بگوییم.

ایستادیم! که ببینیم.

ماندیم! که برقرار باشیم.

گفتیم! که ساکت نباشیم.

خوابیدیم! که خستگی بدر کنیم.

از رفتن! که باز مانده ایم.

از ایستادن! که پا درد گرفتیم.

از ماندن! که کسل گشتیم.

از گفتن! که زبان مان موی در آورد.

از خوابیدن! که خسته شده ایم.

من چه کنم؟

که نه دردم درد است.

نه درمانم بی درد.
  • علی علی اکبری

یا رحیم

چقدر بی خبرم از فردا

فردایی که ندانم چراست

و چگونه است

امروز را چه کنم

ندانم

چقدر من بی خبرم

از فردا

و فرداها

من این بی خبری را با هزاران خبر عوض نکنم

دانی چرا؟

بی خبری نوعی دیوانگی است

من مجنون چرا نباشم

خندان

حالا فردا را برایم تفسیر کن

  • علی علی اکبری

****یا حق****

 

بازهم این روزها حال و هوای شهرمون، حال و هوای محرم را پیدا کرد. بازهم بیرق "یا حسین" بر سر در خانه ها، مغازه ها، حسینیه ها و مساجد برافراشته شد و لباس های مشکی زینت بخش عاشقان و عزاداران حسینی و ...

این روزها که کمی نیاز به دوباره دیدن داریم

دیدن لبخندهای دشمن

و کینه نهان او

این که باید دید دشمن هنوز هم همان دشمن است که اگر فرصت کند چیزی را از ما باقی نخواهد گذاشت.

دشمن، دشمن است چه اخم کند و چه تبسم!

من را بگو که چرا دوباره فریب لبخند او را می خورم.

چرا؟

کم می آورم؟!

من مقصرم

حسین مرا درمان کن

برایم بفهمان که خون بر شمشیر پیروز است.

مگر تمام هستی خود را ندادی که من این را بفهم ام

چرا هنوز من درک نمی کنم؟!

چرا...........؟

  • علی علی اکبری
یا رب

در سالروز شهادت امام جواد علیهالسلام،چند سخن از آن بزرگوار و تسلیت شهادتش به همه دوستداران خاندان اهل بیت.
- دیدار برادران مایه سلامتی و رشد عقل است ،اگر چه بسیار! اندک باشد.
- آنکس که موقعیت شناس نباشد (بصیرت نداشته باشد)، جریانات او را با خود میبرد و به هلاکت میرساند.
- مراقب باش و از دوستی با افراد شرور دوری کن. چرا که آنها همانند شمشیرهای زهرآلود برّاق هستند، ظاهرشان زیبا و آثارشان زشت و خطرناک است.
- مومن در همه حال به سه خصلت نیاز دارد؛ توفیق از جانب خداوند متعال، واعظ و اندرزدهنده‌ای از درون خود و پذیرش سخن کسی که او را نصیحت می‌کند.
- هر که کار زشتی را تحسین و تائید کند در عضویت آن سهیم خواهد بود.

سخن31  سخن30   سخن29  سخن28  سخن 27   سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1

  • علی علی اکبری

یا جبار

رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم:

شما هرگاه دوست داشته باشید با پروردگار سخن بگوید قرآن بخواند.

امام علی علیه السلام:

بدترین مردم کسی است که از لغزش دیگران در نمی گذرد و عیوب و خطایش را نمی پوشد.

آنکس که آز و طمع شیوه خود ساخت خود را کوچک شمرد.

دلیری و شجاعت مرد به اندازه همت و غیرت اوست.

آنکس که خودبین باشد بسیار کسان بر او خشم گیرند.

آخرت هیچ جایگزینی ندارد و دنیا حق آدمی نیست.

دانا کسی است که می آموزد.

بزرگترین اشتباه ها را نزد خدا زبان دروغگو دارد.

ناتوان ترین مردم کسی است که نتواند دوستی گزیند.

سخن30    سخن29  سخن28  سخن 27   سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1

  • علی علی اکبری

   بسمه تعالی   

بیاض دهستانی است در 30 کیلومتری انار و در گذشته بیشتر انار و بیاض را با هم می‌شناختند. و روستای قدیمی آن امروز تقریبا خالی از سکنه بومی است ولی با گذشتن جاده آسفالته انار-رفسنجان روستا در کنار این جاده متمرکز گشته است. و بسیار آباد و مهاجر پذیر می‌باشد.شهرک راه‌آهن در این روستا قرار گرفته است.

مرکز بهداشتی ولیعصر و ساختمان حوزه علمیه خواهران با امکانات کتابخانه و سالن‌های مجهز از ساختمانهای بزرگ و مجهز محسوب می‌گردند.

این متن از کتابی است از:

 وزارت دفاع ملی

سازمان جغرافیائی کشور

 اداره جغرافیائی

بنام:

فرهنگ جغرافیائی

 آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران

انار

جلد94- چاپ یکم

برگ       NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)

البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعیت و... که در این کتاب آمده و آنطور که در مقدمه این کتاب آمده مربوط به گروهی پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتیجه کار آنها 138 جلد شده که طبق یک نقشه راهنما(شکل در پستهای قبل آمده است)  می‌باشد که هیچ مبنای اهمیتی قابل ذکری برای نقاط نیست بدین جهت این مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط می‌توان مرکزیت نقطه را مشخص کند نه اهمیت جمعیتی دارد نه اهمیت تقسیمات کشوری. برای پیدا کردن هر نقطه یا شهر و آبادی ما ماید در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا می‌توانیم پیدا کنیم.

لذا این مجلد کتاب  شهر شهربابک و روستاهایی از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.

 دیگر نقاط جغرافیایی از قبیل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهایی که کنار آن است توضیح داده شده است.(در مورد بشرآباد بدون هیچ دخل و تصرفی از این کتاب در صفحه 13 الی 1?  چنین بیان شده است). حتی با اینکه رسم‌الخط کتاب به من نمی‌خورد و ... برای امانت با سختی سعی کردم عین نوشته در آید( با این حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غیره در آینده من در نوشته جدید توضیحات و اشتباهات این متن را می‌آورم و علل آنرا بررسی می‌کنم امیدوارم که فرصت اجازه دهد.

اما بیاض در این کتاب:

بیاض                               BAYAZ

 ده از دهستان کشکوئیه، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان

طج(طول جغرافیایی)  َ27   55ْ، عج(عرض جغرافیایی) 42َ  30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1430متر.کویری، گرم خشک در 24 ک م(کیلومتری)جنوب خاوری انار و 67 ک م شمال باختری رفسنجان.

کوههای کمر کدیج و تل سبز در جنوب آبادی است.

جمعیت: 135خانوار سرشماری????(????ه.ش)575تن.

زبان: فارسی

دین:اسلام؛ شیعه 

کار و پیشه:کشاورزی،باغداری،دامداری و فرشبافی(80 دستگاه)؛ فرشها با طرح کاشان .

کشت:آبی؛ آب از لوله کشی وکاریز.

فرآورده‌ها: گندم؛جو؛پنبه و پسته.

رستینی‌ها:پوشش گیاهی برای چرای دام.

جانوران: خرگوش،شغال و روباه.

دارای دبستان، شرکت تعاونی روستایی، خانه اصاف و5 مسجد است.

مزرعه‌های فخر آباد در شمال خاوری و رحیم آباد در شمال وابسته به این آبادی‌اند.

این آبادی دو کوی دارد: کوی بالا و کوی پائین، و همچنین دارای کاروانسرایی کهن از آثار صفویه است.

  • علی علی اکبری

           یا ستارالعیوب          

الهی و سَیّدی اَسئلُکَ بالذَّین اَصطَفینتهُم

 و بِبُکاء وَلَدَیَّ فِی مُفارَقَتیِ اَن تَغفِرَ لِعُفاةِ شِیَعتیِ و شِیعَة ذُرِّیَتیِ

خدایا! مولای من!اول همسایه

قسم به کسانی که آنان را برگزیده‌ای و به گریه دو فرزندم( حسن و حسین) در فراقم گناهان پیروان من و فرزندانم را ببخش.

الجار ثُم الدار

ابتدا همسایه(در دعا) سپس خانه

                                 حضرت زهرا( علیهاالسلام)   -   نهج الحیاة - صفحه 1?8و1?9

  • علی علی اکبری

یا هو

همچنان غمگین.

آه که چه غمبار است.

رویای تورا دیدن.

اینجا کاری نداری بدان که آنها نیز بیکارند.

فردا چه ؟ آیا می شود دید که همدیگر را درک نکنیم.

نه چنین نیست حتماْ جنین نخواهد بود

.... نمی‌توان گفت که درست است. شاید که این یک اشتباه کوچک باشد که در تو غوغا کرده است مردان بزرگ از این جزیی مسائل براحتی می‌گذرند تو هم .......

  • علی علی اکبری