آج

دلمشغولیهای یک هموطن

آج

دلمشغولیهای یک هموطن

مشخصات بلاگ
آج

در این محل دلمشغولیهای خود را برای هموطنان خود می نویسم

بایگانی
آخرین مطالب

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماه محرم» ثبت شده است

یا مدبر الامور

 

داشتم کمی روی داشتن محله‌ها و جنگ ۱۲ روزه اخیر فکر می‌کردم.

 

جمعیت و تهدیدات جانبی بر میهن و سلاحهای جدید و مرگبار.

 

اگر بافت جمعیت و محله و سبک زندگی خود بهره برده بودیم چه فواید و زیانهایی را امروز پشت سر گذشته بودیم؟

 

بطور قاطع نمی‌توانم قضاوت داشته باشم ولی مثل همه چیز وارداتی می‌شود گفت که ضرر آنها بیشتر از فواید آن بوده.

 

در بافت قدیم گسترش شهرها بصورت سطحی بوده و فضای سبز و محل‌های استراحت و آسایش به نسبت افراد مهیا بوده است و این خود باعث پیوندهای عاطفی و حس همدلی و همراهی بین مردم می‌شد و این در حالی است که گسترش عمودی شهرها محل‌ها را نابود و بلوک‌های بی روح و مرده را جانشین آن نموده و این خود باعث شده که همسایگی بی‌مفهوم باشد و همدلی نیز مرده و این سبک زندگی را هم بی‌روح کرده و عواقب خودش را وارد کرده، انسانهای متناقص در کنار هم هیچ حس مثبتی ایجاد نمی‌کند، مردهای همسایه!

 

اولین اشکالی که به من خواهد شد ممکن نبودن گسترش سطحی است!؟ فکرش را بکنیم در حالی که تجمیع جمعیت در تهران چه بار ترافیکی و نابود کننده اوقات مردم را تحمیل کرده است در حالی که این خودروهای انتقال افراد بصورت غیر ضرور و بی مورد و .... چه آلودگی و مصرف سوخت و اصطکاک و مواد سرطان‌زا و .... را در تغییر اقلیم و شکاف فضا و نازک کردن لایه اوزن و ....

 

اگر این جمعیت در سطح بود این همه اوقات تلف شده برای با هم بودن و مفید بودن بکار می‌رفت.

 

و ترافیک نداشتیم و محلات خود حلال مشکلات بودند.

 

سوال بعدی پس این جمعیت مثلا در تهران کجا زندگی کنند؟

 

... شاید این جواب در کلاف سردرگم پیش آمده خنده دار و غیر ممکن بنظر آید ولی چنین نیست، یعنی جواب به این سوال در مبدا ایجاد مشکل قابل اجرا داشته اما سبک غربی و افکار کلافه شده جواب را ناممکن کرده!؟

 

اینکه ۳۰ سال قبل ایده انتقال پایتخت مطرح و سپس کسانی با طرحهای مشکل مزید کن و هزینه بر نجومی مثلا جلو آنرا گرفته و به آن افتخار کردند،در حالی که آن طرحها نه افتخار داشت و نه اجرا کنندگان آن سازنده و نجات بخش بودند بلکه اجرا نشدن انتقال مشکلات را ابرمشکل و ترافیک معمولی را به بحران ترافیک و هزینه‌های کم را به هزینه‌های کمرشکن و نابود کننده و باعث شکافهای جمعیتی و بحران آن شده‌اند در کل آنها برای حل مشکلات تهران همه‌ی آنها را به ابرمشکل و بحران‌ها را به ابر بحران و غیرقابل تصور نمودند؛ اگر اکنون هم این روند را ادامه دهیم در آینده هیچ مشکلی قابل حل نیست و راه حلها همه غیر ممکن خواهند شد و این نیست جز آنکه خودمان مشکلات را بدست خودمان بر سر خود آوار کرده‌ایم.

 

چطور به این ایده می‌رسید که پایتخت را به مکران،بم،زابل و ..... منتقل کنید اما به ذهن شما نمی‌خورد که جمعیت به محل جدیدی منتقل شود آنهم بصورت خود جوش و میل و رغبت؟!

 

وقتی امکانات را متمرکز می‌کنید یا این حس تمرکز امکانات را ایجاد می‌کنید باید هم انتظار هجوم جمعیت در آنجا باشید و آن کنید که کرده‌اید.

 

.... یادش بخیر خانه‌های باغچه و حوض دار و ... آنجا که روح زنده می‌شد و جان می‌گرفتیم، اما اکنون از فشارهای بیرون به کنجی می‌خزیم به نام آپارتمان آنهم جایی که برایت آسایش نمئ‌آورد و امنیت ذهن و همکاری و همفکری را با بریدن می‌خواهد تو را راحت کنند از همه‌ی این خوبی‌ها !

 

فکرش را بکنید در این آسمانخراشها یک زلزله غیر متعارف خدای نکرده اتفاق افتد کدام مدیریت بحران جوابگوست.

 

یک موشک در شهر عمودی و یک شهر افقی چه بحرانی متفاوت می‌سازد!؟یکی را با کمترین هزینه می‌شود حل کرد و دیگر خود مشکل برای بلوک‌های کناریست. یکی حل بحران آن خود یک بحران دیگر است و هزینه‌این حل آن قوز بالای قوز و اینها در هنگام عمودسازی لاپوشانی شده یا عمداً در نظر گرفته نشده؛چون منافع عده‌ای زالو صفت تأمین شود و لقمه‌ای هم به مدیریت شهر برسد.

 

مشکل بعدی که اشاره می‌شود راحتر و کم هزینه‌تر بودن انتقال امکانات به مردم و در دسترس بودن است.

 

این هم به نوعی یک دروغ بزرگ است کمی قبل تر برویم

 

آیا ساخت پل‌های دسترسی کمربند های ارتباطی هزینه انتقال امکانات را کاهش داده یا خود باعث یک ابر هزینه است

 

در حالی که شهرهای محله محور و گسترده علاوه بر راحتی رفت و آمد نشاط و همبستگی را در پی دارد اما در شهرهای عمودی حرکت کند مصرف بالا و روان پریشان برای مردم در پی دارد

 

برای رسیدن به کمترین امکانات باید ساعتها وقت صرف کرد

 

اگر وقت طلاست که گویند از طلا هم ارزشمندتر است پس شهرهای عمودی کل حیات ما را نابود کرده‌اند و کل خیابان‌های شهر را به پارکینگ تبدیل کرده‌اند

  • علی علی اکبری

یا واسع داد

در دنیایی که هر روز آن همانقدر تنگ می شود که وسیع می پنداریم چه دیدی از آن داریم

یک زمانی برای یک خبر گرفتن از شهر کناری باید چند روز را صرف کنی ولی امروز یک خبر از آن سر دنیا فقط چند ثانیه طول نمی کشد بدست مردم این سوی دنیا میآید و برعکس.

اما این سرعت و وسعت خبرها و اطلاعات و جابجا شدن آن بجای اینکه انسان را مطلع تر کند آنرا گیج و منگ کرده حتی در جایی او را غافل کرده و بدتر اینکه تعدادی را هم فهم برعکس داده.

بجای وسعت بخشی برای انسان او را در مضیقه و تنگنایی بنام صحت و زمان قرار داده یعنی یک سنت الهی را برای همه ثابت کرده اگر چیزی بدست آوردی بدان بجای آن یک چیز دیگر را از دست داده ای.

یک مصداق بیآورم که برای همه تجربه شده وقتی در روستا زندگی میکردیم هر خانه با دیگری فاصله بسیار داشت شاید کیلومتر اما همه همدیگر را می دیدیم احوال هم میگرفتیم و... اما حالا که در شهر زندگی میکنیم و با همسایه آپارتمانی خود فقط 5 متر فاصله داریم که بیشتر اوقات او را نمی شناسیم یا میشناسیم اما رابطه نداریم گاهی رابطه داریم اما هفته ها می گذرد ولی همدیگر را نمی بینیم!

واقعا این تنگای در وسعت نیست همانقدر تنگ شده ایم که وسیع شده ایم.

.....

می گویند کهکشان در حال وسعت یافتن است یعنی هر لحظه در حال گسترش است.

راستی آنطرف این وسعت می دانید چیست؟

بله سیاه چاله یعنی همه چیز آنجا دارد در یک نقطه فرو میرود.

این یعنی یک سنت الهی که همه چیز همین طور است

هر چیز پیدا کنی یک چیز دیگر از دست می دهی.

یک جایی وسعت یافته ای و متاسفانه کمی آنطرف تر آن بسیار تنگ آمده!

شاید بهتر است یک اصل را یاد بگیریم آنوقت شاکر در امور خواهیم بود وقتی یک سختی و تنگنا برای انسان پیش می آید آنطرف این تنگنا و سختی و مشکل یک آسانی و راحتی و وسعت است پس بهترین کار برای انسان در این مشکلات صبر است.

  • علی علی اکبری

یا الرحم الراحمین

هنوز اول راه باید دید باشیم

می گویند سالی که نکوست از بهارش پیداست

و ما می دانیم که بعضی بسیار ترقه زده اند

و گاهی یا بیشتر از گاهی انفجار در کرده اند

اما ظریفیت و توانایی آنقدر بالاست که با یک همت

و یک کار جهادی همه ی خرابی ها قابل آبادی است

فقط باید بخواهیم

  • علی علی اکبری

یا عظیم

در تعجب کار بی تا کرده اند

رمز امروز را باز کرده اند

فردا را چاپ کرده اند

خطی که نگارش داده اند

شاید شیدا دیده اند

من و مار گزیده دیده اند

امروز را تاب آورده اند

دیر یا زود بوده اند

کم و زیاد کرده اند

پدرها را زندان کرده اند

مادرها را برده اند

تکه ها کرده اند

وقت را

جا را

آسمان و زمین

همه را تکه تکه کرده اند

اینها از کجا بحران دیده اند

شاهی و پادشاهی کرده اند

امیران بی لیاقت

وصله های ناجور دنیا

شرم را پاره کرده اند

از عربیت مانده اند

زبان خود را فراموش کرده اند

مرگ بهترین لعنت برای آنها

سود آنرا فریاد کرده اند

  • علی علی اکبری

بنام جلال کریم

نمی شود دید و نگفت

گاهی دیدن ندارد

و گاهی هم گفتن ندارد

آخر در این وانفسای دیدار

چه باید کرد

ندید!؟

یا نگفت!؟؟

.... شاید گاه گفتن هم برسد

الان که سخت است

درود به آنان که توانایی گفتن دارند

درود به آنان با اینهمه شهامت و شجاعت

آنان که برای این نهی و این امر

سر دادن

.... جان دادن

با لبان تشنه پاک بازان همراهی و همپاهی شدند

برای برپایی معروف

و نابودی منکر

.... تا ابد برآنان سلام

  • علی علی اکبری

یاحی

کمی متفاوت

قدمی به جلو

شاید در دور دستها کمی زود

و جلو تر از دیر شدن

ملکولی در دست باشد

که از هر اتم آن دنیایی پر از خورشید

هر چه که پیش رفتیم

رفتارمان سنگین تر شد

یعنی من عافیت طلب تر هستم

من ریسکم کمتر شده است

آخر حق با سنگینی است

سبکی رفتن دارد

ولی کجا سر در آوردن نه!

شاید نتیجه آن رقت ، رقت بار باشد

همین کافی است.

  • علی علی اکبری

بنام یار

آدم امام حسین علیه السلام را داشته باشد و راهش را ببیند آنوقت برود با دشمن دست بدهد و به وعهده او دل خوش کند.

آیا این مفهوم و معنی خون بر شمشیر پیروز است.

وقتی از عمل امام مفهوم مذاکره بفهمی نتیجه اش ذلت پذیری است.

حالا باید دست از پا درازتر به توجیه دشمن بپردازی.

وای به این همه کج فهمی! و نهفمی!!

  • علی علی اکبری

یا رحیم

شیرین تر از عسل

همچون لطافت مهتاب

به روشنی آفتاب

همچون برق شمشیر آخته

به صلابت کوه

به جاری رود

به تازگی هوای بهاری

به نازگی گل

می دانم که چیست

این همان بهار است

این همان ربیع است

ماه تولد رسول

هفته وحدت مسلمانان

روز نوشتن یک کلام

اشهد ان لا اله الا الله

اشهد ان محمدا رسول الله

  • علی علی اکبری
یا ستار

رفتیم! که برسیم.

نشستیم! که سخن بگوییم.

ایستادیم! که ببینیم.

ماندیم! که برقرار باشیم.

گفتیم! که ساکت نباشیم.

خوابیدیم! که خستگی بدر کنیم.

از رفتن! که باز مانده ایم.

از ایستادن! که پا درد گرفتیم.

از ماندن! که کسل گشتیم.

از گفتن! که زبان مان موی در آورد.

از خوابیدن! که خسته شده ایم.

من چه کنم؟

که نه دردم درد است.

نه درمانم بی درد.
  • علی علی اکبری

****یا حق****

 

بازهم این روزها حال و هوای شهرمون، حال و هوای محرم را پیدا کرد. بازهم بیرق "یا حسین" بر سر در خانه ها، مغازه ها، حسینیه ها و مساجد برافراشته شد و لباس های مشکی زینت بخش عاشقان و عزاداران حسینی و ...

این روزها که کمی نیاز به دوباره دیدن داریم

دیدن لبخندهای دشمن

و کینه نهان او

این که باید دید دشمن هنوز هم همان دشمن است که اگر فرصت کند چیزی را از ما باقی نخواهد گذاشت.

دشمن، دشمن است چه اخم کند و چه تبسم!

من را بگو که چرا دوباره فریب لبخند او را می خورم.

چرا؟

کم می آورم؟!

من مقصرم

حسین مرا درمان کن

برایم بفهمان که خون بر شمشیر پیروز است.

مگر تمام هستی خود را ندادی که من این را بفهم ام

چرا هنوز من درک نمی کنم؟!

چرا...........؟

  • علی علی اکبری