آج

دلمشغولیهای یک هموطن

آج

دلمشغولیهای یک هموطن

مشخصات بلاگ
آج

در این محل دلمشغولیهای خود را برای هموطنان خود می نویسم

بایگانی
آخرین مطالب

۸۰ مطلب با موضوع «علی اکبری» ثبت شده است

یا مدبر الامور

 

داشتم کمی روی داشتن محله‌ها و جنگ ۱۲ روزه اخیر فکر می‌کردم.

 

جمعیت و تهدیدات جانبی بر میهن و سلاحهای جدید و مرگبار.

 

اگر بافت جمعیت و محله و سبک زندگی خود بهره برده بودیم چه فواید و زیانهایی را امروز پشت سر گذشته بودیم؟

 

بطور قاطع نمی‌توانم قضاوت داشته باشم ولی مثل همه چیز وارداتی می‌شود گفت که ضرر آنها بیشتر از فواید آن بوده.

 

در بافت قدیم گسترش شهرها بصورت سطحی بوده و فضای سبز و محل‌های استراحت و آسایش به نسبت افراد مهیا بوده است و این خود باعث پیوندهای عاطفی و حس همدلی و همراهی بین مردم می‌شد و این در حالی است که گسترش عمودی شهرها محل‌ها را نابود و بلوک‌های بی روح و مرده را جانشین آن نموده و این خود باعث شده که همسایگی بی‌مفهوم باشد و همدلی نیز مرده و این سبک زندگی را هم بی‌روح کرده و عواقب خودش را وارد کرده، انسانهای متناقص در کنار هم هیچ حس مثبتی ایجاد نمی‌کند، مردهای همسایه!

 

اولین اشکالی که به من خواهد شد ممکن نبودن گسترش سطحی است!؟ فکرش را بکنیم در حالی که تجمیع جمعیت در تهران چه بار ترافیکی و نابود کننده اوقات مردم را تحمیل کرده است در حالی که این خودروهای انتقال افراد بصورت غیر ضرور و بی مورد و .... چه آلودگی و مصرف سوخت و اصطکاک و مواد سرطان‌زا و .... را در تغییر اقلیم و شکاف فضا و نازک کردن لایه اوزن و ....

 

اگر این جمعیت در سطح بود این همه اوقات تلف شده برای با هم بودن و مفید بودن بکار می‌رفت.

 

و ترافیک نداشتیم و محلات خود حلال مشکلات بودند.

 

سوال بعدی پس این جمعیت مثلا در تهران کجا زندگی کنند؟

 

... شاید این جواب در کلاف سردرگم پیش آمده خنده دار و غیر ممکن بنظر آید ولی چنین نیست، یعنی جواب به این سوال در مبدا ایجاد مشکل قابل اجرا داشته اما سبک غربی و افکار کلافه شده جواب را ناممکن کرده!؟

 

اینکه ۳۰ سال قبل ایده انتقال پایتخت مطرح و سپس کسانی با طرحهای مشکل مزید کن و هزینه بر نجومی مثلا جلو آنرا گرفته و به آن افتخار کردند،در حالی که آن طرحها نه افتخار داشت و نه اجرا کنندگان آن سازنده و نجات بخش بودند بلکه اجرا نشدن انتقال مشکلات را ابرمشکل و ترافیک معمولی را به بحران ترافیک و هزینه‌های کم را به هزینه‌های کمرشکن و نابود کننده و باعث شکافهای جمعیتی و بحران آن شده‌اند در کل آنها برای حل مشکلات تهران همه‌ی آنها را به ابرمشکل و بحران‌ها را به ابر بحران و غیرقابل تصور نمودند؛ اگر اکنون هم این روند را ادامه دهیم در آینده هیچ مشکلی قابل حل نیست و راه حلها همه غیر ممکن خواهند شد و این نیست جز آنکه خودمان مشکلات را بدست خودمان بر سر خود آوار کرده‌ایم.

 

چطور به این ایده می‌رسید که پایتخت را به مکران،بم،زابل و ..... منتقل کنید اما به ذهن شما نمی‌خورد که جمعیت به محل جدیدی منتقل شود آنهم بصورت خود جوش و میل و رغبت؟!

 

وقتی امکانات را متمرکز می‌کنید یا این حس تمرکز امکانات را ایجاد می‌کنید باید هم انتظار هجوم جمعیت در آنجا باشید و آن کنید که کرده‌اید.

 

.... یادش بخیر خانه‌های باغچه و حوض دار و ... آنجا که روح زنده می‌شد و جان می‌گرفتیم، اما اکنون از فشارهای بیرون به کنجی می‌خزیم به نام آپارتمان آنهم جایی که برایت آسایش نمئ‌آورد و امنیت ذهن و همکاری و همفکری را با بریدن می‌خواهد تو را راحت کنند از همه‌ی این خوبی‌ها !

 

فکرش را بکنید در این آسمانخراشها یک زلزله غیر متعارف خدای نکرده اتفاق افتد کدام مدیریت بحران جوابگوست.

 

یک موشک در شهر عمودی و یک شهر افقی چه بحرانی متفاوت می‌سازد!؟یکی را با کمترین هزینه می‌شود حل کرد و دیگر خود مشکل برای بلوک‌های کناریست. یکی حل بحران آن خود یک بحران دیگر است و هزینه‌این حل آن قوز بالای قوز و اینها در هنگام عمودسازی لاپوشانی شده یا عمداً در نظر گرفته نشده؛چون منافع عده‌ای زالو صفت تأمین شود و لقمه‌ای هم به مدیریت شهر برسد.

 

مشکل بعدی که اشاره می‌شود راحتر و کم هزینه‌تر بودن انتقال امکانات به مردم و در دسترس بودن است.

 

این هم به نوعی یک دروغ بزرگ است کمی قبل تر برویم

 

آیا ساخت پل‌های دسترسی کمربند های ارتباطی هزینه انتقال امکانات را کاهش داده یا خود باعث یک ابر هزینه است

 

در حالی که شهرهای محله محور و گسترده علاوه بر راحتی رفت و آمد نشاط و همبستگی را در پی دارد اما در شهرهای عمودی حرکت کند مصرف بالا و روان پریشان برای مردم در پی دارد

 

برای رسیدن به کمترین امکانات باید ساعتها وقت صرف کرد

 

اگر وقت طلاست که گویند از طلا هم ارزشمندتر است پس شهرهای عمودی کل حیات ما را نابود کرده‌اند و کل خیابان‌های شهر را به پارکینگ تبدیل کرده‌اند

  • علی علی اکبری

از همان راه و روشی که دشمن برای ضربه زدن به شما استفاده می کنند بهره ببرید

بشرطی که با اصول شما منافات نداشته باشد

دروغ پردازی و ضعیف نشان دادن شما و ایجاد خود تحقیری مرضی است که دشمنان این مرز و بوم از دوران بسیار قبل بکار گرفته اند اما از زمان قاجار سرعت و شدت بیشتری گرفته و در دوران جدید به کمک فجازی این مسئله بسیار حاد شده و حائز اهمیت مضاعف

در المپیک ۲۰۲۴ فرانسه خیلی مسائل عیان بود ولی باز آنقدر این خود تحقیری را در ما نفوذ داده اند که باز ما نمی توانیم آنها را نشر بدهیم و منعکس کنیم

این شگرد رسانه های معاند است که افراد جامعه را طوری پرورش دهند که با اینکه نقاط ضعف آنها را می‌بیند نه می شنود! باز باور نکند

ولی یک دهم اشکالات برگزاری همین المپیک اگر در ایران باشد چنان بدون پروا بزرگ می کنیم که انگار هیچ جای جهان این عیوب نیست همه جا بهشت است فقط ایران ویران

البته این سخنان به معنی نداشتن اشکالات و کمبودهای زیاد کشور نیست

بلکه بیان این حس نهادینه شده در جامعه ایرانی است که هر روز دارد چون موریانه جامعه را متلاشی می کند....

در آمریکا پلیس با ظن تخلف فرد را دست بند می زند یا با زانو روی گردن فرد آنقدر می فشارد و نگه می‌دارد که فرد می می‌میرد چرا که قوانین آنقدر از پلیس حمایت می کند که او را چنین کرده

در کشور ما فرد به پلیس فحش می دهد ولی او می ترسد که او را تنبیه کند

بخاطر اینکه پلیس را با قوانین ضد امنیتی تصویب کرده دست بسته نموده‌ایم که نتواند با قانون گریزان برخورد کند

بارها از کسانی که از دامن میهن بخاطر بهشت پنداری خارج به آنجا پناه برده اند دیده‌ایم که از وضع بد زندگی و جامعه پشیمان هستند ولی باور نمی کنیم ولی برعکس نقاط ضعف خودمان را چنان ضریب می دهیم که نگو و نپرس چون باور در ما بوجود آمده که اینها حقیقت ماست و بقیه جهان گل و بلبل است.

وقتی که راه عراق برای زائران بسته بود زمان صدام بعد از جنگ ایرانیان از طریق ترکیه می رفتند سوریه بعد از آنجا وارد عراق شده و دوباره از همان طریق بر می گشتند

هرکس که رفته ازش سوال کنید بیشترین رشوه گرفتن و بیشترین اذیت شدن در کشور ترکیه برایشان رخ می داد چه در مرزها چه در مسیرها و ....

یعنی در عراق که آن زمان با ما دشمن بود چنین سختی و آزاری به زائران ایرانی وارد نمی شد

حالا به هر کس بگویی نه باور می کند نه جرئت می کنی بگوئی‼️

همین حاج حسین مهدیزاده از خانه کشاورز رفته بود آلمان برای بازدید می گفت شب‌ها در شهر هیچ روشنایی وجود ندارد هتل‌ها خیلی کم نور و تاریک است و در مصرف برق چقدر صرفه جویی دارند

بعد ما در همین کمبود برق حالا شبها ببین در همین شهر کوچک انار چقدر چراغ در بلورها و خیابان و .... روشن است

اداره برق نمی تواند تصمیم بگیرد که برای جبران کمبود برق آنها را خاموش کند چون چنان جو ایجاد می شود که نگو و نپرس

ولی براحتی برق تولید و کشاورزی و صنعت را قطع می کنند

خب این تصمیم سازی غلط را چه کسی بوجود آورده

رسانه و جو افکار تحقیر شده و آنچه رهبری دارد هشدار می‌دهد عقب نشینی در مقابل جنگ روانی و شناختی دشمن

وقتی جو چنین حاکم شد وقتی جامعه به این سوی غلط غلطید وقتی مقهور جنگ روانی دشمن شدی آنوقت تصمیم غلط خواهی گرفت

یعنی دشمن در جنگ دروغین ایجاد کرده محاسبات ما را بهم می زند و وقتی چنین شده ما از قبل دستمان پیش دشمن بالاست و تسلیم تصمیم دشمن هستیم که خودمان برای خودمان بافته‌ایم

لذا این بیان رهبری دیروز عقب نشینی در جنگ روانی و شناختی دشمن  جای تامل بسیار دارد

بجای اینکه ما کمک کنیم که محاسبات دشمن غلط شود یاریگری می شویم که مسئولان خودمان جوگیر شده و تصمیم غلط و به نفع دشمن بگیرد😘☺️

  • علی علی اکبری

یا شدیدالعِقاب

آنها که برایمان هدیه خسارت محض آوردند!

بجای پیش قاضی نشستن،پشت به قاضی و مقابل ملت نشسته‌اند.

آنها که ترک فعل‌شان یک دهه کشور را به عقب برده است!

بجای زندان با اعمال شاقه، در کاخ‌ها لمیده و منتظر بازگشت به منصب والا می باشند.

آنها که با دشمن پلاسیده‌اند به جاسوسی و دریافت گرین کارت!

بجای بالای دار و پوساندن کفن، در بولتن‌ها به دادن دستورالعمل مراکز دولت مشغول و قلم‌ها در فرسایش.

آنها که آدرس فشار بر ملت و ناتوان کردن مملکت می دادند!

بجای حبس طویل مدت و شلاق، ساکن در هتل اوین و مشغول با موبایل و خنده به ملت.

نشان همین کافی است!

بگردیم لنگ کار پیدا کنید ای مردان مردم نیست این نشان پنهان،اما گم است پیک و پیکار مردان این آورد.

آیا نیست شما را ترس از روز پسین!

آنجا که دادار شود الشدیدالعِقاب!!؟

 

  • علی علی اکبری

یا جلیل

دل به آن دارم

که یاری دارم

چه زود و چه دیر

چه نزدیک و چه دور

او را دوست می دارم

به یاد حق می سپارم

برسد همین هفته در پیش

به یاری قدرت جمیل

حتم دارم که این هست ممکن

سرفراز باید بود

در همین تنگی شرایط

هر چه هست دلخوشی دارم

دلخوشم که باز او را دارم

همین بس!

شرایط در گذرند

پس نیست ناامیدی

روزگار می گذرد

چه کم چه زیاد

چه سخت چه آسان

چه غم دارم

آنچه نیست پایدار

دلخوشم یار دارم

  • علی علی اکبری

بنام آفردیگار یکتا

عالمی را در حقیقت می توان دید

ولی حقیقت گوهری است بی نظیر

همه عالمیان آنرا می شناسند،دوست می دارند

ولی یک گروهی از آن دورند

چون خود را آلوده کرده اند

وقتی آلودگی در انسان وارد شد و آنرا پاک نکردی زود فراگیر می شود

وقتی وجودت را تسخیر کرد رهایی از آن هر لحظه سخت تر و مشکل تر می شود

آلودگی مانع دیدن حقیقت و درک آن خواهد شد

..... چند هفته ای است که دانشجویان غرب بر علیه سردمداران پلید و روغگوی خود تظاهرات و تحصن راه انداخته اند

و این هم زمان شده است با یک مشت ناپاک بنام سلبریتی و مزدور که در آنجا با این دانشجویان حقیقت در افتاده اند

آنها پرچم کفر را آتش می زنند و این از خود راضی های بی خود پرچم حقیقت را

آنها پایان دادن به جنایت علیه بشریت در غزه را خواهان اند و اینها کمک به شرارت و ظلم و جنایت اسرائیل کودک کش

.... واقعا باید درود فرستاد بر عالم حقیقت بین آیه الله حائری شیرازی ره

تمام پاکان جهان از ما

و تمام ناپاکان جهان از شما

اگر پاکانی در ممالک شما باشد به ما خواهند پیوست

و اگر در خانه ما ناپاکی باشد حتما به شما خواهد پیوست...

صف ناپاکان روبروی صف ناپاکان

انتخابی دلخواهانه

اما نه آسان برای ناپاکان

  • علی علی اکبری

یا یاور منتظران

نه جمعه را منتظر هستیم نه هیچ روز دیگر

تنها ادای منتظران را در جمعه پیش می کشیم

وای از درون بی مایه خود!

به کجا از این همه بی مایگی پناه برویم

حالا که تو پناه همه درماندگانی؟

باز جمعه،باز همان ناز ادا ،خدا کند که تو ادا پیشگان را هم رفاقت کنی!!

  • علی علی اکبری

یا دادگر سبحان

بی درد نباشید که بُعد از دست دهید ،چون در تنفس حرکت از بی حرکتی است آنگاه رفتن به انتهای تحرک.

جای دهید راه را آنگاه در پی نشان باشید، این نیست مگر آسایش یافتگان به درد و ابتلائات.

ماه در آنسوی کرانه در تاریک نمانده است، این با تو حرف و سخن کم نخواهد داشت، فهم آن کم نیست برای آنان که در ظلمات خود غرق باشند.

آنسوی دریا بی خشکی نیست، این قابل درک است برای آنان که کنارها را بهتر رفته اند تا ساحلها.

مرگ آن بچه قورباغه چقدر تو را بخود آورد؟ ما را در کدامین بی انتها سرگرم کرده اند که نشناختیم کشتار بی رحمانه کودکان باریکه.

رگبار آتش است یا خط سرخ جاودانگی،موج کدامین برخورد تو را چنین مرگ آلود نشانده بی نشان و ناحرکت غلیظ.

فردا دیر است اگر امروز را درک نکرده باشید، ما در آنسوی غبار نگاه نکردیم زیر پاهای مردم.

وای از آنچه در تنگه بی سامان گذر، نادیده انگاشته است دیدار برادر، شما در خواب نمانده باشی،کاروان به مقصد است دیروز بی وفایی.

ماری زهراگین در جلدی زیبا، این وصف دنیای زرنگاری است چون طوق در گردن جهانخواه.

مادرم ای وطن بی تن، جان مایه ما، کاه را در کدامین باد سوی آشغال فرستاده اند بی سران کله کوهی.

راهم دهید، هر چند دور است نشان، جاده را علامت کنید تا هدف نزدیک باد.

.... مهربانه مُهر زدید بر سند موت بنده، انگار سالهاست انتظار این قهرمان کشی دیار بود پیدا.

راه نیافتم آنچه را، راه ندیدم؛ بند شدم آنچه را، در بند خود بافتم.

  • علی علی اکبری

یا ستار

شاید چهارشنبه سوری که یک جشن باستانی برای تقویت روحیه و آمادگی برای عید نوروز است و .... امروز یک مصیبت برای مردم تبدیل گشته است!

این نقطه تغییر از کجا ناشی شده؟

برای من یک جواب اولیه دارد و آن غفلت است!؟

چرا که بیشتر هیجانات کاذب که در این سنت وارد شده در این است که آتش روشن کنیم و باعث شادی شویم ولی اینجا دیگر عقل را و تفکر جایی ندارد مثل بقیه کارهای احساسی که ما معمولا دقیقه که هیچ ثانیه هم نمی اندیشیم

چرا وقتی به این نقطه میرسیم فکر نمی کنیم

اگر در قدیم چند شاخه هیزم را آتش زده و از روی آن پریده و طلب سرخی به خود و زردی خود به آتش میکردند امروز به ترقه و انفجار کشتن و مصدوم و سوختن و ... رسیده در یک غفلت است

آنجایی که باید به بچه هایمان اندیشیدن آموزیم احساسی برخورد میکنیم اینجا تربیت نادرست را جایگزین تربیت صحیح کرده و نتیجه آن این ترقه بازی هاست.

اگر بچه هایمان در کارهایشان کمی فکر کنند نتایج خوب جای بد را میگرد

وقتی در شبکه های اجتماعی همه چیز را برای همه کس مجاز می دانیم آینده روحی بسیار سختی در انتظارمان است

بالاخره این جهان منعکس کننده اعمال ماست

وقتی یک بازی کن و یا بازیگر  را در صدر قرار میدهیم و یک عالم را مسخره می کنیم و دلمان خوش است که یک امضا از یک بازی کن بی عقل و تازه بدوران رسیده بگیریم طوری که فرد را مغرور میکنیم یا افتخار میکنیم که با فلان بازیگر ..  عکس گرفته ایم و با کسانی که در ساختن کشور کوشش می کنند و ... یا واکسن سازی را به سطح جهان می رسانند را دست کم میگریم و بدتر آنها را مورد استهزا قرار میدهیم باید نتایج این عمل خود را در همین جاها مشاهده کنیم

تا دست از این امور مسخره و دم دستی بر نداریم همین آش است و همین کاسه

  • علی علی اکبری

یا قدیم الاحسان

چون پیشخوانهای دولت بجای تسریع در امور خود شده اند یک اتاق اداری و صاحب امضا در خارج ادارات لذا این نا همخوانی کار و هدف را به یک کاراز گذاشتیم تا امور آن اصلاح شود شما هم با پیگیری لینک آن و یک امضا ما را در رسیدن به حل مشکل کشورمان ایران یاری کنید

لینک این کارزار

https://www.karzar.net/22123

جناب آقای زارع‌پور
وزیر محترم وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات
جناب آقای سبحانی‌فر
مدیرعامل محترم شرکت ملی پست

با سلام
متأسفانه پیشخوان‌های دولت، یک خوان در هفتاد خوان انجام امور دولتی شده‌اند. در ابتدای شروع به کار این پیشخوان‌ها، قرار بود که کارهای اداری مردم را سامان داده و انجام امور را برای مردم سهل و برای دولت در مسیر صحیح قرار دهند. بر اساس این هدف آنچه باید مشاهده می‌شد، انجام صفر تا صد امور اداری توسط این دفاتر و کوتاه کردن مسیر کاغذبازی‌های اداری بود، اما اکنون خود این دفاتر نیز به یکی از مراحل امور اداری تبدیل شده‌اند.
برای نمونه، اگر شما متقاضی خرید اشتراک گاز باشید باید خودتان به اداره گاز مراجعه کنید، سپس برای پرداخت هزینه اشتراک به بانک مراجعه کرده و بعد هزینه پیشخوان را نیز در یکی از دفاتر آن و پس از معطلی در صف‌های طولانی بپردازید. این اوضاع نابسامان بسیار عجیب و غیرقابل‌درک است و برای ارباب رجوع سئوال پیش می‌آید که فلسفه ایجاد پیشخوان‌های دولت چه بوده، اگر کمکی به تسریع اجرای امور دولتی و دفتری نمی‌کنند؟
اگر قرار باشد که ارباب‌رجوع (مردم) امور بانکی و اداری را خودشان انجام دهند و بعد مبلغی هم بپردازند، پس وجود دفاتر پیشخوان به چه علت است؟ اگر امور اجرایی دستگاه‌های دولتی اینترنتی است، دیگر هر فردی باید بتواند در منزل کار خود را در اداره موردنظرش پیش ببرد، اگر هم نه، دفاتر پیشخوان دولت باید تمامی کارهای اداری را بدون نیاز به حضور فیزیکی ارباب‌رجوع برای او انجام دهد.
از مسئولان و مقامات ذی‌ربط درخواست می‌شود به این نابسامانی رسیدگی کنند و کارآیی دفاتر پیشخوان را بهبود بخشند.

با تشکر

خانی بنام پیشخوان دولت

  • علی علی اکبری

یا نور قبل نور

کاه گل مثل گل بود

نه گلی بر سر

نه گلی در سر

چون بلبلی در بوستان

سرشار از شادمانی

چون حرکت باد در برگهای درخت چنار

همان جایی که آب در جوی خاکی مسیر پیماید

نه در لوله و جوی سیمان

کندتر رفتن برکت داشت

همانطور که تندتر ما را زودتر نرساید

کمی بالاتر فکر بهتر

نه تله گذاری برای گرفتاری

نه تله ای برای رسیدن به غذایی

او می داند و رزق را می داند

و تنها باید بخواهیم و کوشش کنیم

تله و دام بنه

ریسمان باز کند از دست و پا

تا فراز یابی

  • علی علی اکبری

بنام خدای محمد

کاری است مارا

فرمان همان است

تلاش نتیجه می دهد

بردباری برداشت شیرین دارد

سختی توانایی می آورد

حرکت به سوی هدف 

نیاز به مقاومت دارد

انسان سخت کوش موفق است

موفقیت رایگان نیست

.....

بهشت را به بها دهند نه به بهانه

....

انسان را در کبد و سختی آفریدیم تا رشد کند

هدف از رشد انسان رسیدن به کمال است

....

هرکه در این بزم مقرب تر است   جام بلا بیشتر می دهند

جام بلا همان راه ساخته شدن و پیشرفت است

  • علی علی اکبری

یا واسع داد

در دنیایی که هر روز آن همانقدر تنگ می شود که وسیع می پنداریم چه دیدی از آن داریم

یک زمانی برای یک خبر گرفتن از شهر کناری باید چند روز را صرف کنی ولی امروز یک خبر از آن سر دنیا فقط چند ثانیه طول نمی کشد بدست مردم این سوی دنیا میآید و برعکس.

اما این سرعت و وسعت خبرها و اطلاعات و جابجا شدن آن بجای اینکه انسان را مطلع تر کند آنرا گیج و منگ کرده حتی در جایی او را غافل کرده و بدتر اینکه تعدادی را هم فهم برعکس داده.

بجای وسعت بخشی برای انسان او را در مضیقه و تنگنایی بنام صحت و زمان قرار داده یعنی یک سنت الهی را برای همه ثابت کرده اگر چیزی بدست آوردی بدان بجای آن یک چیز دیگر را از دست داده ای.

یک مصداق بیآورم که برای همه تجربه شده وقتی در روستا زندگی میکردیم هر خانه با دیگری فاصله بسیار داشت شاید کیلومتر اما همه همدیگر را می دیدیم احوال هم میگرفتیم و... اما حالا که در شهر زندگی میکنیم و با همسایه آپارتمانی خود فقط 5 متر فاصله داریم که بیشتر اوقات او را نمی شناسیم یا میشناسیم اما رابطه نداریم گاهی رابطه داریم اما هفته ها می گذرد ولی همدیگر را نمی بینیم!

واقعا این تنگای در وسعت نیست همانقدر تنگ شده ایم که وسیع شده ایم.

.....

می گویند کهکشان در حال وسعت یافتن است یعنی هر لحظه در حال گسترش است.

راستی آنطرف این وسعت می دانید چیست؟

بله سیاه چاله یعنی همه چیز آنجا دارد در یک نقطه فرو میرود.

این یعنی یک سنت الهی که همه چیز همین طور است

هر چیز پیدا کنی یک چیز دیگر از دست می دهی.

یک جایی وسعت یافته ای و متاسفانه کمی آنطرف تر آن بسیار تنگ آمده!

شاید بهتر است یک اصل را یاد بگیریم آنوقت شاکر در امور خواهیم بود وقتی یک سختی و تنگنا برای انسان پیش می آید آنطرف این تنگنا و سختی و مشکل یک آسانی و راحتی و وسعت است پس بهترین کار برای انسان در این مشکلات صبر است.

  • علی علی اکبری

یاور

ره می برم راهی را

کوتاهی میکنم در راهم

مترس از ناهی

شریک این گلایه

فرهنگ ناچاری ناداری است

راستی کلام بیداری است

فراخی افکار فراموشی است

درد بیماری ایمنی است

راه ایمن استواری است

خالکوبی بی محتوایی است

رخ نداشتن سیاهی است

چهره گلگون شادابی است

طراوت ایمان مقاومت است

مقاومت راه صبوری است

مقاومت پشت گفتگو است

گفتگو بدون میدان ذلت است

ذلت پیش عدو شکستن است

شکستن خواست شیطان است

شیطان ناراستی راه است

ناراستی آخرش بی ثمری است

....

غرق شدن در بی ثمری 

همین است....

پاشیدن خاک بسوی شمس است

چنگ انداختن به صورت روز است

....

خاک و خاکستر بر این بی عقلی

حتی اگر این بی ثمره ها حسن و جواد باشند

فریدون و ظریف خاک بر سر خود کنید کلاه گشاد پوشاکتان شده.

توبه تاخیر شده

تاخیر را تاخیر نکنید

توبه را دست دست نکنید

تاخیر تاخیر شده

  • علی علی اکبری

یا حنان

گفت گفتن ندارد که تقصیر اوست

گفتم چرا که گناه از کدام است

گفت تعریف ندارد اگر گردن نگیرد

گفتم چرا که سر دارد و آغاز پس کیست پشت این ابتکار

گفت کس نباید که ادعا کند تقصیر را

گفتم راهی باید جست در آغاز

گفت در شان من نیست چنین گفتار

گفتم بسی شرمنده از اینهمه شکسته نفسی در تقصیر

گفتن ندارد که تو آغاز و شروع و ادامه گناهی هستی بنام تکبر در بی ادعایی

  • علی علی اکبری

یاحی

چنان بود که هست

روح نواز و پر از پرواز

شوق انگیز و بهروز

کامیاران و بلند پرواز

یا صاحب امر

یا صاحب زمان

نیمه شعبان

کمال ماه است تو در میان

سال نو است میلاد نو شما

مبارک این همزمانی در حضور

تو حاضری و در حضور

ما غایب از میان برای تمنای حضورت

ما را دریاب

ای حاضر حضور عاشقان

  • علی علی اکبری

الله اکبر

آنچنان انسانهای متکبر نزد افکار مردم خوار می باشند که خود بیخبرند و نادان.

وقتی انسان حسن روحانی را که در چشم مان کوچک بود آنرا ریز و بی مقدار کرد که دیدیم او خودش را تافته جدا بافته از مردم می بیند!

برعکس کسانی که خود را چون مردم می بینند هر روز عزیزتر و بزرگتر بلکه بزرگوارتر می شوند

چقدر این انسانها حقیر هستند که در خود نخوت را پرورش میدهند

در تعجب هستم که او چگونه چنین لباسی را پوشیده عمامه نموده و هنوز یا قرآن را مطالعه نکرده و یا مثل همان جماعت جمود جاهلیت قرآن را حفظ کرده ولی در او جز ذلت و کفر نیفزوده.

آیا او یک امیر در کشور اسلامی است کاش یکبار نهج البلاغه را نه فقط نامه امیرالمومنین به مالک اشتر را مطالعه میکرد و میدید از امیر اسلامی تا او ، فاصله از جنگل تا یک ویروس داخل یک میکروب هم بیشتر است.

وای بر چنین کسی که بر ما آزموده شد

  • علی علی اکبری

یا عظیم

در تعجب کار بی تا کرده اند

رمز امروز را باز کرده اند

فردا را چاپ کرده اند

خطی که نگارش داده اند

شاید شیدا دیده اند

من و مار گزیده دیده اند

امروز را تاب آورده اند

دیر یا زود بوده اند

کم و زیاد کرده اند

پدرها را زندان کرده اند

مادرها را برده اند

تکه ها کرده اند

وقت را

جا را

آسمان و زمین

همه را تکه تکه کرده اند

اینها از کجا بحران دیده اند

شاهی و پادشاهی کرده اند

امیران بی لیاقت

وصله های ناجور دنیا

شرم را پاره کرده اند

از عربیت مانده اند

زبان خود را فراموش کرده اند

مرگ بهترین لعنت برای آنها

سود آنرا فریاد کرده اند

  • علی علی اکبری

یا مقدر

دریا کناره داره

کوه به دامنه ادامه

دره میانه داره

جوی به سبزه آراسته

غروب در پهنای افق پیدا

طلوع در مشرق هویدا

نخلستان به بیابان صفا

راهی که میانه آسان

عمری است که پیدای پنهان

ترکیب هر چیز در جای خود

عزیز و زیبا این هم حکم نهایی

  • علی علی اکبری

یا رحیم

شاید هیچ کس نمی توانست فکرش را هم بکند که یک دفاعی در کشور پیدا شود و مدافعانی پیدا کند از قشری دیگر

ولی پیدا شد و افرادی را در این خط به صف کرد که ناباورانه به دفاع از سلامت جامعه برخاستند سخت و جهادی

درود بر مدافعان سلامت که جان خود را در کف اخلاص قرار دادند تا سلامت جامعه تداوم پیدا کند

سلام بر شما و عمل ایثارگرانه شما.

حالا در این کشور می توان فکر کرد کارهای بزرگی را این مردم قادرند انجام دهند بشرطی که بزدلانی که ناحق بر مسند ریاست تکیه زده اند آنها را سرکوب نکند و به آنها بها بدهند و اگر آنها را یاری نمی کنند لااقل برایشان مانع نباشند

درود به پرستاران و پزشکان زحمت کشی که هدف خود را والا قرار دادند و دست از چرب و نرم دنیا شستند و خودرا به درجه شایسته قابل تقدیر در نزد خلق و خالق رساندند

  • علی علی اکبری

یا حق مطلق

شاید بارزترین نشانه اخلاص ، عمل کردن و حرف نزدن باشد.

همان که سردار دلها داشت حرف زدن از عمل خیر و درست ، انسان را در دلها جای نمی دهد آنچه انسان را در دلها جای می دهد رضایت حق از عمل است کسی که فقط بخواهد برای او فرمانبری کند خدا هم جواب آنرا به موقع و در عالی ترین رده به او عطاء می کند. اگر لازم باشد حتی خون او را برکت و خیر قرار میدهد.

این روزها که ارتش تروریست آمریکا یک فرمانده مخلص ما را شهید کرده در تمام مدت این نشانه ها هویدا شده.

کسی که در جنگ و صلح هیچگاه برای خود قدمی برنداشت مگر با بصیرت مثال زدنی راهی را رفت که حق نمایان نموده بود اینجاست که وقتی تو نیت خود را خالص کنی او خود عملت را خالص می کند و هدایت.

چقدر او با دیگرانی که آیه یاس در کلامشان موج میزند تفاوت دارد!؟

شجاعت او در چه حدی است که آمریکا را هیچ می انگارد او را مقایسه کنید با کسانی که شجاعت اخراج یک عنصر نامطلوب را از کشور ندارند آخه او همه هیمنه اینها را شکسته شما هنوز از خاکستر آنها می ترسید برای کدام هدف و کدام چرب لیستی دنیا!؟؟

نمایندگان مجلس هم که هم خط خودتان هستند اخراج سفیر انگلیس را خواستارند آنوقت شما شجاعت اقدام ندارید که چه بشود ؟!

شما که اجازه باز کردن یک حساب بانکی هم ندارید از چی می ترسید؟

آیا شهید قاسم سلیمانی چنین بود؟

اما اکنون یک دانش آموخته این سردار در میدان است ببینید چگونه با شجاعت مثال زدنی مسئولیت پذیری می کند و مردم را نامحرم نمی داند؟

آنطور

مثل شما که رفتید محرمانه با شرکتهای اروپایی قرارداد بستید و سهمی بالاکشیدید

مثل شما با مثل انها چقدر فرق است ببینید کجای کارید؟

سردار حاجی زاده حتی اشتباه هواپیمایی کشوری را برای خود دستآویز قرار نمی دهد که از مسئولیت خود شانه خالی کند و خطای زیر دست خود را با تمام قدرت می پذیرد این عزت آور است نه راه رفتن با شیطان و لبخند زدن با او و عکس گرفتن با موگرینی عزت آور که نیست هیچ شرم آور است

  • علی علی اکبری

بسم رب الشهدا

چگونه می شود یک جهانی را تکان داد

چگونه می شود جهانی را به طرف خود متوجه کرد

جزء اخلاص در عمل ممکن نیست

سردار دلها یک عمر در این معنی بود

و در این معنی در هر عملی پا گذاشت

و در همین معنی جزء حق ندید

و راهی را انتخاب کرد و عمل نمود که بسیار سخت است و نتیجه آن بسیار شیرین

شهادت در راه حق پاداش چنین کسی است

وای بر ما ماندگان و مشغولین به دنیا

آیا جنازه ای را بیاد دارید که عتبات و مشهد و شلمچه و تهران و کرمان (منظورم چندین کشور و شهر) آنرا تشییع کنند و حتی رئیس یک کشور درخواست داشته باشد که به آنجا هم برود و تشییع شود ولی امکانات و زمان اجازه ندهد

این یک معنی در معنی است و آن اخلاص در عمل است که دلها را فرامیگیرد

  • علی علی اکبری

یا کریم

دیواری کوتاه در نزدیکی آن مناره کمی قامت بلندها را حیران خود می کرد. هنوز کسی آن گربه را نتوانسته بود در روی آن بلندی دیوار کوتاه دنبال کند چون بسرعت در بالای آن متاره خود را نمایان میکرد.

سبز بود اما نه به سبزی سفره هفت سین، همه در عجب بودند که رنگ این گربه چرا چنین به سبزی نشان می دهد بخصوص در غروب آفتاب ؟ اصلاً درست بود این دیدن.

در بچگی خواهر کوچکمان می گفت گربه ها را اذیت نکنید که خدا خیلی ناراحت می شود در این فکرها بودم که چند بچه گربه که از زمان تولد در  منزلمان جا خوش کرده بودند اعصاب برایمان نگذاشته بود در آن غروب همه بچه گربه ها را از سالن خانه بیرون کردم اما یکی خود را زیر دیگ آش ایستاده در کنار دیوار  قایم کرد نه زورم می رسید که دیگ را حرکت دهم نه بچه گربه از زیر آن بیرون می آمد یک ترکه بلند درخت انار پیدا کردم و از یک طرف به سمت بچه کربه می زدم که از طرف دیگر بیرون بپرد یا برود اما او سماجت کرد نمی دانم چه شد صدای ناله او را شنیدم و دست ازش کشیدم.

روز بعد جنازه بچه گربه در زیر دیگ تمام وجوم را سوزاند هنوز غم آنرا احساس میکنم!

  • علی علی اکبری

یا حق الیقین عزیز

...... واقعا وقتی جمعه رئیس دولت از رادیو شنیده که بنزین گران شده تعجب کرده و کمی بعد شاخ درآورده.

.

.

.

.............. چقدر زشت می نماید وقتی رئیس دولت با خنده می گوید مثل مردم خبر گرانی بنزین را شنیده و چقدر بد است که رئیس تو چشم ملت خیره شود و با پوزخند همراه با تمسخر دروغ بگوید

آیا خودش باور کرده که مردم حرفش را باور کردند

  • علی علی اکبری

بنام جلال کریم

نمی شود دید و نگفت

گاهی دیدن ندارد

و گاهی هم گفتن ندارد

آخر در این وانفسای دیدار

چه باید کرد

ندید!؟

یا نگفت!؟؟

.... شاید گاه گفتن هم برسد

الان که سخت است

درود به آنان که توانایی گفتن دارند

درود به آنان با اینهمه شهامت و شجاعت

آنان که برای این نهی و این امر

سر دادن

.... جان دادن

با لبان تشنه پاک بازان همراهی و همپاهی شدند

برای برپایی معروف

و نابودی منکر

.... تا ابد برآنان سلام

  • علی علی اکبری

یا حق

گاهی انسان برای نداشتن چیزهای بزرگ حسرت می خورد

و گاهی کوچکها انسان را رها نمی کنند

صبح وقتی من سمپاشم هرچه بخواهی اذیت کرد تا بعد از یک روز معطل آن شدن بالاخره سمپاشی نصفه و نیمه کردم در برگشتن دیدم که همسایه مان خیابان را از مانده گوگرد های باقی مانده در سمپاش مسیر طولانی را آلوده کرده....

برای یک کوچک بزرگ حسرتی خوردم که نگو!

... اصلاً می دانید چه میگویم

مثل این می ماند که شما محتاج نان شب باشید و همسایتان سطل زباله بیرون درب خانه گذاشته اش پر از مانده پلو و خورشت!

  • علی علی اکبری

یا رب

کمی کودکی بد نیست

در بزرگی

ورنه در بچگی همه بچگی دارند

نشاط مفرح است

وقتی از قالب خارج بشی بیشتر نمود دارد

زندگی پر است از نبودها

بودها را نگاه بان باشیم

  • علی علی اکبری

یا رحیم

در کنار جاده این تنگی راه

بر سر کوی جمال لنگه کاه

در آسمان خیال این لکه سیاه

روی درب آستانه شهره نگاه

ماتم غم که شده کارگاه

نیم نگاهی در ناله پرکاه

شبانگاه برکه ناشه فاصله

... نادان هم می داند نیست قافله

دورتر از شهر یا بین دوربین فرفره

راهی دور بین برکه ی روستا و سامره

قایم شدن بین درختان کوتاه زغال اخته

دره باریک بیابان زده برکه شاهانه

.... آخر نشد یک کلام پیدا بین آیینه

  • علی علی اکبری

بنام خالق بی همتا

نقل است شما را

کلوخ است کلاغ را

بلوغ است طلا را

فروغ است ماه را

سیاه است زغال را

سفید است کاغذ را

نحیف است نی را

شمس است امام را

کار است مدیر را

راه است صراط را

جاوید است نهان را

باقی است حیات را

نجیب است اسب را

وفا است سگ را

لباس است متقی را

مفید است گاو را

شناس است علیم را

قوی است دلیر را

معین است یار را

رفیق است کتاب را

بلند است دیوار را

عمیق است چاه را

گودال است چال را

ریز است مور را

باریک است موی را

شور است سر را

دور است بلا را

کافی است دمار را

آب است دریا را

غریب است جدید را

ثمر است درخت را

تمر است نخیل را

کهنه است دنیا را

منزل است آخرت را

....

باد است بادبان را

.... شاید ندانیم نکات را!

  • علی علی اکبری

بنام بخشایشگر بی همتا

هنوز آنروز را فراموش نمی کنم یعنی نمی شود فراموش کرد، پدرم میخ میکرد و من دانه می انداختم! آن زمانها  کشت کولک(پنبه) در منطقه رسم بود که زمین را با وسیله ای که میخ کولک کاری می نامیدند زمین را سوراخ می کردند عمق میخ حدود 10 سانتی متر می شد و قطری حدود یک سانت داشت. سپس فردی دیگر که معمولاً کودکان بودند دانه های پنبه را که شب خیسانده بودند و آماده سبز شدن بودن(نیکو کرده بودند) را داخل آن سوراخهای منظم که در یک خط و کامل ردیف بود می ریختند هر سوراخ فقط یک دانه نه بیشتر! فلسفه کار را درست نمی دانم نیروی کار ارزان بود یا زمین سفت بود یا اقتصادی بود که هیچ دانه ای بدون سبز شدن نباشد یا بعلت خشک بودن منطقه بود که چنین کشت می کردند کار بسیار مشقت آوری بود که همه کولک کاران چه میخ زن چه دانه انداز ناراضی بودند ولی هرچه بود چنین بود و روزگاری سخت بود.

بروم سر وقت کشت خدا بیآمرز پدرم که تازه شغل کشاورزی را اختیار کرده بود دستش مثل میخ زنهای ماهر تند نبود آنها دو نفر دانه انداز هرچه هم سریع بودند گاهی عقب می افتادند ولی من تنهایی تمام سوراخهایی که او آهسته می توانست ایجاد کند را در یک لحظه دانه می انداختم و بیشتر وقت هم بیکار بودم و چقدر دانه انداز خوشحال است که نه اینکه عقب نیست بلکه در تمام زمان کار استراحت کند.

در هر حال آن روز فراموش نشدنی داشتیم در زمین قد خیابان (همه قطعات زمینها یک نام داشت برای آدرس دادن و... ) در حال کشت بودیم که حسین ذوالفقاری با موتور آمد آنجا پدرم را مخاطب قرار داد که ما در ناصریه(روستهای هم جوار روستای ما جمشیدآباد) سپاه دانش(سرباز معلم) آورده ایم پسرت را نمی خواهی بفرستی مدرسه درس بخواند و فردا بی سواد نباشد. پدرم گفت داریم کار می کنیم پس کولکاری و کشت و کار چی می شود؟!  با هم مقداری مذاکره کردند و پدر اجازه داد که کار تعطیل شود و من برم مدرسه.

باید یادآور شوم که زمان پنبه کاری فروردین است یعنی آن سال من و بقیه بچه ها برای اولین با پا در مدرسه می گذاشتیم بجای مهر فروردین رفتیم مدرسه چه روزی از ماه بوده نمی دانم حتماً تعطیلات نوروزی تمام شده بوده و حدود بیستم ماه باید بوده باشد!

نشستم پشت موتورش و رفتیم ناصریه خانه پدر حسین ، او هم یک اتاق کوچک را اختصاص داده بودند به کلاس و معلم هم نمی دانم کجا زندگی می کرد یا مهمان بود تا سامان گرفتن  مدرسه، حسین رفت با موتور از روستاهای اطراف و دانش آموز آورد تا بالاخره کلاس و مدرسه تشکیل شد.

چون هنوز نه میزی و نه نیمکتی داشتیم همه ما و معلم همه روی دیوار حیاط منرل علی محمد حسن (پدر حسین ذوالفقاری) نشستیم و باب آشنایی شروع شد و چون روز اول بود هر کدام از جایی و همه به نوعی با هم غریب بودیم تا نزدیک ظهر کار دانش آموز پیدا کردن و آوردن و این شروع ادامه داشت و معلم هم چون دفتر و کتاب و تخته ای نبود ما را با بازی لنگ لنگک چشم بسته سر گرم کرد، یعنی یک نفر (دانش آموزان اولی و نو و از هر سنخ) چشمش را می بستند و باید بصورت لنگ لنگ ( لی لی) کردن و یک پایی برود و دست بزند به دیگر بچه ها هر کس در آن محیط بهش دست می خورد می سوخت و باید جایش با فرد چشم بسته عوض می شد.

کار نداریم بالاخره در این بازی من بعد چه مدت سوختم و چشم ام را بستند و راهی میدان شدم که چون خیلی خیره بودم و با سرعت می رفتم و بی دقتی کردم سرم را کوبیدم به دیوار و چنان روز اول مدرسه برایم کوفت شد که نگو گریه و اشک و باد کردن پیشانی همه بر سرم آوار شد.

ترس معلم از دسته گلی که آب داده در چهره اش پیدا بود و ما که از این چیزها جا نمی خوردیم با اشاره و لکنت زبان رساندیم که مهم نیست آنروز مدرسه تعطیل شد و آمدیم خانه و تا روز بعد!

بالاخره روز اول مدرسه هرچند با کار شروع شد ولی بازی آن برایم سرشکستنک داشت و هنوز وقتی فکر میکنم جای آن کوفتگی درد میکند!!!

  • علی علی اکبری

یا ملک الحق المبین

دورانی است این روزها

هرکس به خود است فرمان امروز

جایی نتوان برد شکایت این روزها

چون هست شاکی محکوم امروز

وقت است دریابی خود را این روزها

شاید پاک شود دفتر امروز

کشتی شکسته است مرزدار

باکی نیست پیکار این روزها

شاید نشستن در کشتی

عشقی است در غرق دریا امروز

باشد ما را تندبادی غفلت ساز

آگاهی نیست پرده دار امروز

فردا نقد نسیه کردن است

پیش خور شدن درویزه است امروز

راهی است تنها باید رفت

کشتی نیست دریا باید شد امروز

 

  • علی علی اکبری